بابا سعید

فلش فوروارد، سریال اعتیادآور بعدی!

ارسال شده در: . نوشته‌شده توسط سعيد

تب سریال‌بینی و علاقه ایرانی‌ها به تهیه و تماشای سریال‌های خارجی از «لاست» شروع شد، سریالی که همه اجزایی را که باعث جذاب شدن یک سری می‌شود، با خود دارد. از داستان معمایی و فضاهای رازآلود آن گرفته تا در برداشتن انواع کاراکترهای انسانی با سیرت‌های مختلف که تعامل پیچیده‌شان با ادویه فلش‌فورواردها، خوراکی لذیذ برای مخاطبانش آماده کرد.

بعد از سریال لاست، همه به دنبال جانشینی شایسته برای آن بودیم و گرچه «پریزن بریک» و «۲۴»، سریال‌هایی معتادکننده بعدی از آب درامدند، اما تجربه خاص «لاست» را تکرار نکردند.

مدتی است که پخش سریال «فلش فوروارد» از شبکه abc، یعنی همان شبکه‌ای که لاست را تهیه کرد، شروع شده است. از مدتها پیش، بسیاری فلش فوروارد را، تلاش abc برای خلق مجموعه‌ای می‌دانستند که بتواند همچون لاست مخاطبان زیادی را گرد آورد.

گرچه پیشیبنی کردن میزان موفقیت یک سریال با تماشای قسمت اول یا چند قسمت نخست آن، بدون ریسک نیست، اما تماشای دو قسمت اول این سریال، من را قانع کرد که با مجموعه جذابی، سر و کار خواهیم داشت.

فلش فوروراد، در ژانر سریال‌های معمایی رده بندی می‌شود. این سریال بر اساس، رمان علمی تخیلی یک نویسنده کانادایی به نام رابرت جی سایر Robert J. Sawyer نوشته شده است. البته وفاداری، فیلمنامه این سریال به این رمان، جزئی است و داستان سریال بیشتر ایده اصلی را از این رمان، الهام گرفته است.



داستان این سریال از آنجا شروع می‌شود که در یک روز، همه مردم دنیا به مدت دو دقیقه و ۱۷ ثانیه، به طور همزان بیهوش می‌شوند و در این حین، آنها مانند یک خواب، ۲ دقیقه و ۱۷ ثانیه از آینده خود را در ۶ ماه بعد، یعنی ۲۹ آوریل ۲۰۱۰ می‌بینند.

یک مأمور FBI به نام «مارک بنفورد» با بازیگری جوزف فینس، در رأس گروهی قرار می‌گیرد که قصد کشف واقعیت و چرایی بیهوشی همگانی مردم، دارد. آنها تصمیم می‌گیرند که با راه انداختن یک سایت اینترنتی به نام «موزائیک» و کنار هم قرار دادن آینده تک‌تک مردم در شش ماه بعد، نمایی از آینده جهان بسازند و به این وسیله، سرنخی برای کشف واقعیت پیدا کنند.

اما چیزی که بیش از همه، مردم را مشوش می‌کند، آگاهی آنها از آینده‌شان در ۶ ماه بعد است. مارک بنفورد و همسرش (با بازیگری سونیا والگر، همان پنه‌لوپه سریال لاست) متوجه می‌شوند که زندگی زناشویی‌شان، ۶ ماه بعد به هم خواهد ریخت، مأمور دیگری شک می‌کند که خواهد مرد، چرا که بر خلاف همه، هیچ چیز در مدت بیهوشی ندیده است، پدری متوجه می‌شود که دختر درگذشته‌اش، ‌در واقع زنده است و به کمکش احتیاج دارد، …



همین آگاهی از آینده، همه را به نحوی نگران می‌کند. همه شک می کنند که آیا آنچه دیده‌اند، سرنوشت محتوم آنهاست یا نه. اینجاست که سریال به یک مباحثه قدیمی مورد علاقه فلاسفه مشرق‌زمین، می‌رسد: جبر در برابر اختیار. آیا آینده انسان‌ها از قبل نوشته شده است، یا می‌توان آینده را همواره تغییر داد و سرنوشت را از سر نوشت.

پخش فصل اول فلش فوروارد دقیقا ۶ ماه بعد، یعنی همان زمانی که شخصیت‌های داستان، دو دقیقه‌ای از آن را از پیش دیده‌اند، تمام می‌شود. با پایان یافتن فصل اول، به تعدادی از سؤال‌های خود، پی می‌بریم. اما به سبک همیشگی سریال‌های معمایی، معمای اصلی همچنان باقی می‌مانند.

اما شبکه abc، در یک اقدام جالب، سایتی شبیه سایت موزاییک، راه انداخته است. در این سایت هر کاربر بعد از ثبت‌نام می‌تواند، پیشبینی کند که ۶ ماه بعد، یعنی دقیقا در تاریخ ۲۹ آوریل، مشغول انجام چه کاری خواهد بود. پیشگویی هر بازدیدکننده سایت موزایییک abc به شیوه جالبی روی نقشه کره زمین، نشان داده می‌شود و هر کس می‌تواند پیشگویی‌ها یا فلش‌فورواردهای دیگران را به صورت زنده ببیند. حتم دارم که به زودی کلون‌های جذابی برای موزاییک ساخته خواهد شد، مثلا با استفاده از توییتر و گوگل ارث می‌شود، یک mashup یا یک سایت ترکیبی جالب ساخت.



شما هم بد نیست، سایت موزاییک را تست کنید و فلش‌فوروارد خود را بنویسید! بد نیست، نگاهی هم به ویکی سریال بیندازید.

«گوگل ویو»، پایان عصر حکمرانی ایمیل

ارسال شده در: . نوشته‌شده توسط سعيد

به نقل از وبلاگ يك پزشك
تا به امروز ایمیل‌، اصلی‌ترین راه ارتباط ما در اینترنت بود، اما به نظر می‌رسد که رفته‌رفته این دوره، در حال سپری شدن است. در این پست، ابتدا ایمیل را با شیوه‌های نوین ارتباطی مقایسه می‌کنم و سپس در مورد گوگل ویو Google Wave و تفاوت آن با سایر شیوه‌های ارتباط آنلاین صحبت خواهم کرد.

نسل جدیدی از سرویس‌های اینترنتی، عرصه را بر ایمیل تنگ کرده‌اند، شاخص‌ترین آنها فیس‌بوک و توییتر هستند. چنین تغییر رویکردی در عرصه ارتباطات آنلاین، شیوه ارتباط ما را به اندازه زیادی دستخوش تغییر کرده‌اند.

گرچه در حال حاضر هنوز هم بر تعداد کاربران ایمیل افزوده می‌شود، اما شتاب رشد کاربران سرویس‌های دیگر ارتباطی، آهنگ سریع‌تری دارد. در آگوست سال ۲۰۰۹، بیش از ۲۷۶ میلون نفر در آمریکا، چند کشور اروپایی، استرالیا و برزیل از ایمیل استفاده می‌کردند که نسبت به آگوست سال ۲۰۰۸، ۲۱ درصد بیشتر بود. اما در مقام مقایسه، میزان رشد کاربران شبکه‌های اجتماعی، در همین بازه زمانی، ۳۱ درصد بود و به بیش از ۳۰۱ میلیون نفر رسید.

نیازها و توقعات بشر، محدوده خاصی ندارند. چند سال پیش ممکن بود، نیم ساعت طول بکشد، تا ایمیل به گیرنده، برسد. اما امروز، اگر پیامکی، با تأخیر چند ثانیه‌ای به دست گیرنده‌اش برسد، شاکی می‌شویم. چند سال بعد هم ممکن است شکایت ما این باشد که چرا وقتی در مکانی نزدیک دوستمان قرار داریم، از موبایلمان پیامکی به طور خودکار فرستاده نمی‌شود، مبنی بر اینکه ما همان نزدیکی هستیم!

ویژگی‌ها و کاربردهای سرویس‌های جدی ارتباطی:

۱- ارتباط در همه جا و هر زمان: شاید ایمیل بیشتر مناسب روزهایی بود که همیشه و همه جا به اینترنت متصل نبودیم، در آن روزها که خبری که از اینترنت موبایلی نبود، ما هر روز، در ساعت مشخصی به اینترنت متصل می‌شیدم، وارد حساب کاربری ایمیل‌ خود می‌شدیم و بعد از خواندن و جواب دادن به ایمیل‌ها، دیس‌کانکت می‌شدیم. اما اتصال بی‌وقفه کاربران به اینترنت، مستلزم ایجاد سرویس‌های جدیدتری بود، سرویس‌هایی که رفته‌رفته سرو کله‌شان پیدا شد.

۲- ارتباط بی‌درنگ: زمانی برای اینکه بفهمیم دوستمان کجاست، در حال انجام چه کاری است و یا چه حال و هوایی دارد، مجبور بودیم، ایمیلی بزنیم و منتظر پاسخ بمانیم، اما حالا به یاری فیس‌بوک و توییتر، حتی لازم نیست، چنین سؤال‌هایی پرسیده شود، چون می‌شود، پاسخ این سؤال‌های ذهنی را در status یا توییت‌های دوستان دید.

۳- سرویس‌های جدید ارتباطی، هم بر کمیت ارتباط می‌افزایند و هم ارتباط را از حالت خشک و رسمی در می‌آورند. چند وقت پیش اگر به سفری می‌ر‌فتیم، ممکن بود با ایمیل برای تعداد محدودی از دوستانمان در مورد چیزهایی که دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم، توضیحاتی بدهیم و احیانا عکس‌هایی برایشان بفرستیم. اما امروز در همان لحظه، تعداد بیشتری از دنبال‌کنندگان ما در توییتر، می‌توانند بخوانند که کجا هستیم و چقدر با مقصد نهایی فاصله داریم، آنها حتی می‌توانند عکسی را که چند ثانیه پیش با موبایل گرفته‌ایم و به اشتراک گذاشته‌ایم، ببینند! البته همین فاش‌گویی جمعی ، ممکن است مجبورمان کند که اندکی ملاحظه‌گری را هم وارد نوشته‌ها و اشتراکاتمان کنیم.



۴- سرریز اطلاعات: اما یک جنبه منفی سرویس‌های جدید ارتباطی، سرریز اطلاعات است. وقتی شما در توییتر یا فرندفید بیش از ۲۰۰ – ۳۰۰ نفر را دنبال کنید، به خوبی متوجه این قضیه می‌شوید. گاهی پیدا کردن پیام‌های مهم در میان انبوهی از پیام‌های کم اهمیت‌تری که مثلا در آنها محتوای نهار و صبحانه یا قطعه شعری توییت شده‌ است، ناممکن می‌شود. اینجاست که گاهی نیاز می‌شود، کاربر به دنبال صافی‌هایی بگردد که پیام‌های باارزش‌تر را برایش جدا کنند، مثلا در توییتر می‌توان تگ خاصی را جستجو کرد، به زودی هم کاربران این سرویس امکان خواهند یافت که کسانی را که دنبال می‌کنند، در گروه‌های مرتب کنند و نظم بدهند.

اما شاید کمتر کسی باشد که از ترس یک سونامی اطلاعاتی، بر وسوسه دسترسی به دریای اطلاعات ارزشمندی که سرویس‌های جدید ارتباطی در اختیارمان قرار می دهند، فائق آید.

۵- هویت‌بخشی: من کی هستم؟! در زمانه ایمیل، ما تنها اسمی بودیم، قبل از یک دات کام. اما در عصر توییتر، فیس‌بوک و فرندفید، کاربران دیگر می‌تواند از کوچک‌ترین علایق و سلایق ما مطلع شوند: چه چیز می‌خوریم و چقدر؟! شب‌بیداری را دوست داریم؟ گیک عشق‌کامپیوتر هستیم یا طرفدار مشتاق یک تیم فوتبال؟ کدام شاعر را دوست داریم؟ ولخرج هستیم یا خسیس؟ انزواطلب و محتاط هستیم یا اجتماعی و رفیق‌باز؟ چه نوع خبرهایی را دنبال می‌کنیم؟ اینها چیزهایی هستند که در عصر ایمیل، هرگز در مورد دوستان آنلاینمان کشف نمی‌کردیم.

۶- وقت‌گیر یا ابزارهایی برای تلف کردن وقت؟ بسته به نحوه استفاده ما از ابزارهای جدید ارتباطی، آنها هم می‌توانند وسیله‌ای برای صرفه‌جویی در وقت باشند و هم ابزارهایی برای تلف کردن وقت.

تصور کنید که مشکل فنی در مورد کامپیوتر یا یک سوال درسی دارید. با پرسیدن سؤالتان در یک شبکه اجتماعی، به احتمال زیاد یک پاسخ مناسب دریافت خواهید کرد و تازه می‌توانید به صورت زنده، سؤال و جواب هم بکنید. به این ترتیب دیگر لازم نیست، به چند نفر ایمیل بزنید و چند ساعت منتظر بمانید، اما از سوی دیگر همین شبکه‌های اجتماعی می‌توانند، خیلی راحت، هر روز دو سه ساعت از وقت با ارزشتان را بگیرند.

———————-

گوگل ویو، تجسم الگوی جدید ارتباط:

از حدود ۱۰ روز پیش، دعوتنامه‌های سرویس جدید گوگل، یعنی گوگل ویو Google Wave، که البته هنوز در مراحل ابتدایی خود به سر می‌برد، برای تعدادی از کاربران فرستاده شده است و کاربران ایرانی محدودی هم به آن دعوت شده‌اند. کار برجسته گوگل ویو، مهیا کردن امکان ارتباط بی‌درنگ کاربران و تسهیل اشتراک نظرات و فایل‌ها برای آنهاست.



به گمان من گوگلی‌ها حتما نحوه خاص و منحصر به فرد ارتباطات را در فرندفید، تحت نظر گرفته‌اند و با استفاده از این مشاهدات ایده گوگل ویو را عملی کرده‌اند. اگر کاربر فرندفید بوده باشید، می‌دانید که ارتباط در فرندفید، الگوی خاص دارد:

در ایمیل، ارتباط غیرفعال passive است. به این معنی که وقتی شما ایمیل دریافت می‌کنید، اجباری برای پاسخ دادن به آن در همان لحظه ندارید. توییتر از این لحاظ، نوع غیرفعال‌تری از ارتباط است، چون اکثر توییت‌ها به منظور دریافت پاسخ، ارسال نمی‌شوند.

اما در هنگام چت و استفاده از سرویس‌های پیام‌رسانی بی‌درنگ، نوع ارتباط جبری aggressive است. یعنی شما اگر on باشید و بعد دوستتان روی چت ظاهر شود و سوالی بپرسد، اجباری برای پاسخ دادن در همان لحظه دارید.

اما گوگل ویو می‌کوشد که الگوی تازه‌تری ار ارتباط را همگانی کند: ترکیبی از ارتباط غیرفعال و ارتباط جبری! از این نظر گوگل ویو دقیقا شبیه فرندفید است.

بگذارید بیشتر برایتان توضیح بدهم، وقتی دعوتنامه گوگل ویو را دریافت کردید، حتما در دقایق ابتدایی گیچ می‌شوید و از خودتان می پرسید که سرویسی که اینقدر حرف و حدیث برایش به پا شده، همین بود؟! این سرویس چه چیز تازه‌ای دارد؟

در گوگل ویو، هر زمان که بخواهید در مورد مسئله‌ای صحبت کنید، باید اصطلاحا یک موج یا Wave درست کنید. به نظر من این اصطلاح بسیار بامسما است. فرض کنید که مثلا هوس کرده‌اید که لپ‌تاپ بخرید، شما می‌توانید یک ویو برای این منظور درست کنید و چند نفر از دوستان را وارد «ویو» مورد نظر بکنید و شروع کنید به بحث. بعضی از دوستانی که وارد ویو کرده‌اید، در آن لحظه آنلاین هستند و در ضمن حوصله بحث دارند، پس تقریبا شبیه یک چت معمول، با شما سوال جواب می‌کنند. اما تعدادی از دوستانی هم که وارد ویو کرده‌اید، در آن لحظه آنلاین نیستند، یا در آن زمان، حوصله بحث در مورد برندهای مختلف لپ‌تاپ را ندارند، آنها می‌توانند هر زمان که دوست داشته باشند، کل گفتگوهای شما را بخوانند و بعد نظرات خود را اضافه کنند.



پس می‌بینید که این گوگل ویو با ترکیب دو شیوه ارتباطی غیرفعال و جبری، شیوه جدیدی از ارتباط را درست کرده است، با تسامح می‌توان گفت: گوگل ویو، ترکیب ایمیل و چت است. گوگلی‌ها قبلا با کنار هم قرار دادن ایمیل و جی‌تاک کوشیده بودند که چت وایمیل را با هم ادغام کنند، اما حالا با ویو، آنها توانسته‌اند، به شیوه مبتکرانه‌تری این کار را انجام دهند.

تا زمانی که ویو در دسترس همه کاربران اینترنت قرار بگیرد، زمان زیادی باقی مانده، باید منتظر ماند و دید که وقتی این سرویس همگانی شود و اپلیکیشن‌های دسکتاپ و موبایل هم برای آن، همچون توییتر ساخته شود، چه میزان محبوبیت خواهد داشت و موفقیت کسب خواهد کرد.

اما چیزی که روشن است این است که ویو، بیش از آنکه یک محصول اختصاصی شرکت گوگل باشد، یک پلت‌فرم است و به عبارت دیگر یک خط مشی و یک تفکر و اندیشه بنیادی برای ایجاد تحول و تولید شیوه جدیدی از ارتباط است.

منابع: وال استریت ژورنال و تک کرانچ (با حذف و اضافه)

checkoff_narenji_ir.jpg


شاید استفاده علمی از روش های مدیریت کارهای روزانه چندان در کشور ما جدی نباشد، اما به جرات می توان گفت که این کار یکی از بلندترین قدم های موفقیت فردی و اجتماعی هرکدام از ما خواهد بود. همه با لیست های کاری آشنا هستیم. به نظر زیاد مهم نمی آیند. همان تکه کاغذی که کارهای روزانه مان را روی آن می نویسیم تا آنها را انجام دهیم یا یک لیست خرید ساده. بعضی ها کارهایشان را در کامپیوتر یا موبایل می نویسند یا حتی از نرم افزارهای مخصوص این لیست ها استفاده می کنند. به هر حال اگر از مشتریان دائمی استفاده از تو-دو (to-do) لیست ها باشید, می دانید که تیک زدن یک کار انجام شده و حذف آن از لیست چه لذتی دارد. انجام شد! تمام شد! اتمام ماموریت! یک لیست «کار» (to-do) می تواند راهنمای قدرتمندی برای به نتیجه رساندن کارهای تان باشد، و یا اینکه تبدیل به یک بمب ساعتی گنده از «کارهای انجام نشده» بشود که هر لحظه ممکن است با انفجار خود تشت بی کفایتی شما را به زیر افکند.





درباره لیست «کارهایتان»، همانند دستورات رئیس درونی تان به دستیار درونی تان نگاه کنید که در هر شرایطی باید انجام شوند. همانند یک برنامه کامپیوتری، اگر دستورالعمل ها واضح، اختصاصی و ساده باشند، شما برنده می شوید. در غیر این صورت، تنها چیزی که نصیب تان می گردد، ترس و تعویق کارها و بیزاری از خود است. پس بهتر است به این نکات در ادامه مطلب در خصوص شیوه نوشتن لیست «کارها» توجه داشته باشید، تا به راحتی همه کارها را به سرانجام برسانید و این ستون غول آسا را در هم شکنید.

شما رئیس خودتان هستید

در تمام مدت روز کاری، شما در یکی از این دو حال هستید: حالت فکر کردن (در نقش رئیس) و حالت فعالیت (در نقش دستیار اجرا کننده کار) . هنگامی که یک پروژه یا کار جدید برای تان پیش می آید، فعالیت ها برای شکل دادن به نحوه انجام کار و مرتب سازی مغز برای آن شروع می شوند. در این مرحله شما در نقش متفکر/رئیس هستید که باید کارها را تقسیم بندی و دستورات را صادر نماید. لیست «کارهای» شما مجموعه ای از این دستورات است، که دستیار درونی تان به سراغ تک تک آنها رفته و انجام شان می دهد.

خب، هنگامی که کلاه ریاست را به سر می گذارید، وقت نوشتن دستورالعمل ها است. این دستورات باید به گونه ای نوشته شوند که دستیار درونی تان به هیچ وجه به آنها فکر نکند و فقط انجام شان دهد. مایکل بافینگتون می گوید: taskهایت را به گونه ای بنویس که همانند یک روبات قادر به انجام شان باشی.

to-do_narenji_ir.jpg

چگونه کارها را مرتب کنید

چگونه لیست «کارهایتان» تان را قابل استفاده می سازید؟ قبل از اضافه کردن هر کاری به لیست، ابتدا درباره تمامی جوانب آن خوب بیاندیشید. برای انجام بهتر این کار می توانید از این دستورات راهنما استفاده کنید.

آن را در هم بشکنید: بهترین راه برای پرهیز از تبدیل یک task به مرداب، این است که از آن یک موج هیولا گونه بسازید. سیستم بهره وری Getting Things Done پروژه ها را کاملا متفاوت و جدا از taskها تعریف می کند: هر پروژه شامل چندین زیرشاخه کاری مجزا است. این یک تفاوت بسیار مهم است که باید به آن توجه شود. لیست «کارهای» شما، لیست پروژه های تان نیست. هرگز یک task را که نیازمند انجام چند کار جداگانه است به لیست تان اضافه نکنید (مانند: تمیز کردن دفتر کار). اینگونه کارها را به اجزاء کوچکتر تقسیم کنید، مقابله با یک task مثل «پاکسازی کمد»، «پاره کردن کاغذ های قدیمی» و یا «بسته بندی کتاب های بدرد نخور برای کتابخانه محل» بسیار راحت تر است. زیرا وقتی رئیس می گوید دفتر کار را مرتب کن، دستیار بیچاره چنان سردرگم می شود که به هیچ جا نخواهد رسید!

برای تحرک پروژه از روش کار بعدی استفاده کنید: اگر taskتان شامل چندین کار مجزا باشد، پس شما با یک پروژه طرفید. تنها کار بعدی را به لیست «برای انجام» تان اضافه کنید. هنگامی که کار انجام شد، دوباره به لیست پروژه تان مراجع کنید و task بعدی را به لیست «برای انجام» تان اضافه کنید. در هر لحظه لیست «کارهایتان» فقط باید شامل یک کار منطقی از taskهای پروژه تان باشد. روش درست این است: تنها یک کار یک مرحله ای در هر مرحله انجام گردد.

از افعال خاص و فعال استفاده کنید: هنگامی که می خواهید کاری را بر عهده خودتان بگذارید، آن را به شکل یک دستور در آورید. گزینه ای مانند «تماس با بانک» به شما نمی گوید که چه کاری باید انجام دهید. کارهای اختصاصی خودتان را در لیست «کارها» ثبت کنید. مانند «به بانک زنگ بزن و تاریخ باز پرداخت وام را کنترل کن». توجه داشته باشید که از عبارت تماس بگیر استفاده نکردیم، زیرا این عبارت می تواند به معنای تلفن زدن، ارسال ایمیل یا فرستادن پیام کوتاه باشد. اگر شما راه را بر روی هرگونه تفکر و نتیجه گیری در خصوص taskها ببندید و آنها را تنها به کارهایی برای انجام تبدیل کنید، فعل هایتان تا حد ممکن خاص خواهند شد. به معنای واقعی کلمه خودتان را یک دستیار در روز اول کار جدید تصور کنید.

لیست تان کوتاه باشد: همانگونه که هیچ کس دوست ندارد که با یک صندوق پست الکترونیک با ۲۳۸۶ نامه طرف باشد، هیچ کس دوست ندارد که یک لیست «کارهای» بی سرو ته را در دست بگیرد. این لیست همانند یک تونل که هیچ نوری در انتهایش قابل مشاهده نیست، مایوس کننده و درهم شکننده است. مثلا لیست تان را فقط به ۲۰ مورد محدود کنید. خیلی کوچک به نظر می رسد؟ توجه داشته باشید که لیست «برای انجام» تان انبار جزئیات پروژه های تان یا محلی برای یادداشت آرزوها و کارهایی که می خواهید یک زمانی انجام دهید، نیست. بلکه لیستی از taskهایی است که باید در آینده نزدیک (مثلا ۲ هفته آینده) به انجام برسند. لطفا پروژه ها و کارهای روزی روزگاری تان را در محل دیگری یادداشت کنید. لیست شما باید فقط شامل تعهداتی باشد که نیاز به تصمیم گیری ندارند و انجام شان بسیار ضروری است.

تحرک داشته باشید: لیست «کارهایتان» باید هر روز تغییر کند. هر روز چند task آن تیک «انجام شد» می خورند و چند task جدید هم به آن اضافه می شود. به خاطر داشته باشید لیست شما یک نوشته کاری هر روزه است، نه یک برگه نمایشی، برای اینکه بگویید: ببین من چقدر با برنامه ام!

اولویت: هنگامی که لیست «برای انجام» شما مثلا شامل ۲۰ مورد است، در واقعیت شما هر روز فقط موفق به انجام ۲ تا ۳ مورد می شوید (البته اگر لیست تان شامل این موارد باشد قضیه فرق می کند: بیدار شدن، دوش گرفتن، قهوه درست کردن، به سر کار رفتن و ...). پس دقت کنید این کارها، مهم ترین موارد لیست شما باشند. جدا از اینکه چه ابزار و نرم افزاری برای پیگیری کارهایتان استفاده می کنید، لیست را به گونه ای مرتب کنید که مهمترین کارها در یک نگاه به چشم بیایند.

پاکسازی: همانگونه که باید بتوانید به راحتی کارهای با درجه اهمیت بالا را در لیست «برای انجام» تان بیابید، به همان راحتی باید کارهایی را که قدیمی تراند پیدا کنید. کارهایی که مدت زیادی در لیست باقی بمانند، ممکن است برای همیشه گرفتار انسداد ذهنی شما شوند، برای جلوگیری از این کار باید آنها را دوباره نویسی کنید و یا حتی به کارهای کوچک تر خرد کنید. شاید هم بعد از مدتی نیاز به انجام شان نباشد. ممکن است حذف یک گزینه از لیست «برای انجام» تان حتی از انجام آن هم بهتر باشد، زیرا شما نیروی تان را برای کار مهم تری ذخیره می کنید.

کارهای انجام شده را ثبت کنید: مانند هر دستیار خوبی، شما هم می خواهید به رئیس تان نشان دهید که دقیقا چه میزان کار را انجام داده اید. کارهای انجام شده تان را هم یک گوشه ای کنار هم بچینید، تا بعضی وقت ها با مراجعه به آنها برای بهره وری بالای تان جشن بگیرید! همچنین لیست کارهای انجام شده بهترین شاخص برای تعیین میزان کارکرد لیست «کارهایتان» است: آیا بیش از ۲ روز را بدون انجام کاری گذرانده اید؟ وقت آن رسیده که لیست کارها را بازسازی کنید و دوباره شروع به تمرین کنید.


کار نیکو کردن از پر کردن است

ممکن است اینگونه به نظر بیاید که این همه نوشتن و مراحل مختلف برای انجام یک کار ساده، وقت تلف کردن است. اما ۹۰ درصد انجام هر کاری برنامه ریزی برای انجام آن است و این مورد حتی درباره taskهای بی اهمیت هم صادق است. مانند هر عادت خوبی، کار نیکو کردن از پر کردن است. هر چه بیشتر هنر ایجاد لیست های «کاری» کاربردی تر را تمرین کنید، این کار برای تان آسان تر و سریعتر خواهد شد و در زمان معین تعداد بیشتری از کارهای تان را می توانید به سرانجام برسانید. در پایان هم بد نیست که نظرات تکمیلی خودتان را به نارنجی بگویید ما از شنیدن آنها خوشحال می شویم.